(ع.ع.ح)

ساخت وبلاگ

مه لقا جان آخرشب به صورتش گلاب مالید... یکم اينور لپش،یکم اون ور لپش... بعد هم با دست خیس از گلاب یکم پاشید روی موهاش. نگاهی کرد به صورتش که تازه داشت جون می گرفت توی این شب های مهتابي...

چشمکی زد تو آینه... بعد يه چرخی زد و آهنگ ( شوهر شوهر)  رو زمزمه کرد... 

قبل از اینکه جا بشه زیر پتو نگاهی کرد به سقف خونه دستاش رو برد و بالا گفت: خدا جون اصلا خودت بیا ماچم کن...اما نذار بی ماچ خوابم ببره... ماچ و ماچ و ماچ هزارتا.

 

 

(ع.ع.ح)...
ما را در سایت (ع.ع.ح) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 912431045 بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:17

بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند تا آیندگان ندانند بیعرضه گان این برهه از تاریخ ما بوده ايم.

(ع.ع.ح)...
ما را در سایت (ع.ع.ح) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 912431045 بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:17

تفنگ و پرنده هر دو هدیه پدر بودند...نام پرنده را ( غروب) گذاشتم. غروب من ای غروب تمام نشدنی من می دانم تو را کشتم... اما مگر من خواستم... تفنگ خواست... خون ميخواست... حوصله اش آن گوشه سر رفته بود... س (ع.ع.ح)...
ما را در سایت (ع.ع.ح) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 912431045 بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:17

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید اما من تا می توانم زندگی کنم نبايد به پیشواز مرگ بروم.البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه رو شدم- که می شوم - مهم نیست مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران می تواند داشته باشد. 

 

ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگی،صفحه 38 

(ع.ع.ح)...
ما را در سایت (ع.ع.ح) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 912431045 بازدید : 235 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 1:17